زور که نیست. مجبورم!
لپتاپ را دستش میگیرد و فکر میکنم حالا که چی! بالاخره باید یک جوری با لپ تاب هشت اینچ تاچ اسکرینش بازی بازی کند. برای نشون دادن قابلیت فوق العادهی لپتاپش با قلم نوری شروع میکند به نوشتن
1_ساعت شش ونیم بیدار میشم. ساعت رو برای ساعت شش تنظیم کرده بودم ها، ولی خستهام؛ زور که نیست. البته زور هست ها ولی باز هم خسته ام.
2_ وقت و نه حتی حوصلهی تخم مرغ نیمرو کردن ندارم. امروز هم تخممرغ ها رو گذاشتم آبپز بشن.
3_ تا تخم مرغ ها آبپز بشن لباس فرمم رو اوتو میکنم. بد مصب هر جقدر هم حواسم رو جمع کنم باز هم چنهاس له هم میخورن
4_ خوب شد امسال بهمون لباس فرم دادن وگر نه باید یه ساعت برای انتخاب مدل و رنگ وقت میکشتم.
5_ لقمهی تخم مرغ آبپز شده، بهدست جلوی میز آرایش میشینم.
6_ از اینجا به بعد تازه سختی کار شروع میشه. هم باید حواسم باشه زیاد از حد پررنگ نشم که تو ذوق بزنم هم اینکه یه طوری نباشه تا شب دووم نیاره. هرچند فایده نداره. هر کاری کنم هم تا شب خراب میشه. خب تمیز و مرتب نگه داشتن اون همه کرم و پودر و رژ مل و کوفت و زحر مار کار سختیه.
7_ من بفهمم کی تو دهن مردم انداخت که جنس زن جنس ضریفیه. سخته بابا. سخته این همه مل و رژ زنگ و پودر و ... رو با ضرافت میلی متر به این صورت کوفتی مالید.
8_ این برنامه رو بیشتر از همه دوست دارم. خودم میدونم بیخودی و به هیچی میخندم ولی به هر حال میخندم. همین کافیه که بخندم. این کلمه رو دوست دارم. باز هم مینویسم. بخندم. صفایی داره برای خودش. میگن برای خوشکلی صورت خیلی تاثیر داره؛ پس باید بخندم حتی اگر شده بی خودی و به هیچچیز.
9_
به نقطهی نا معلومی نگاه میکند و نمیکند. مرد به علامت «من اینجام» چند بار دستش را جلوی چشم دختر تکان میدهد. دختر کمی هول شده ولی مثل نوار ضبطی که دکمهی پخشش را زده باشند شروع میکند.
_ میبخشید حواسم نبود. بفرمایید. ما در این غرفه در مدل و مارک های متنوعی رایانه های همراه داریم. و اینکه شرکت ما تخفیف ویژهای برای نمایشگاه در نظر گرفته. کمکی از دستم بر میاد؟
_ در مورد مشخصات لپتاپی که دستتونه میخواستم بپرسم. چند اینچه؟ وزنش؟ قیمت؟
_ در این موارد آقای مهندس هاشمی راهنماییتون میکنند.
و با انگشتش مردی که برای چندمین بار دکمهی پخشش را فشار داده اند نشان میدهد.
کلمات کلیدی :